بی مسئله

معرفی کتاب، فیلم و دانلود آهنگ پیانو و بی کلام

بی مسئله

معرفی کتاب، فیلم و دانلود آهنگ پیانو و بی کلام

سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار | مصطفی مستور

 


 

نام کتاب : سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار 

نویسنده : مصطفی مستور 

نشر مرکز 

تعداد صفحات : 121 صفحه 

رمان  

   

توضیج کتاب : 

یه کتاب پر از یاس و ناامیدی که خیلی از ما تو این دورانی که داریم توش زندگی میکنیم تجربش کردیم . گاهی که واقعا نمیدونیم چرا داریم زندگی میکنیم و چرا حتی حاظر نیستیم بمیریم ؟!  

سبک کتاب و زبان نوشتاریش مثه بقیه کتاب های آقای مستور صمیمیُ روان بود :)  

این کتاب رو هم قبلا خوندم ولی هر از چند گاهی باید کتاب ها ی آقای مستور رو دوباره ورق زد و ازشون لذت برد :) 

کتاب رو توصیه میکنم . هرچند به پای استخوان های دوست داشتنی یا چند روایت معتبر از همین نویسنده نمیرسه ولی ارزش خوندن رو داره قطعا .

 

قسمت هایی از کتاب :  

جایی بودم بین مرگ و زندگی. زندگی می‌کردم اما تنها به این دلیل که نمی‌توانستم آن را متوقف کنم. البته دلیل محکمی هم برای ترک آن نداشتم. 

  

تهران حالا شبیه فیلم بلند سینمایی درهم و برهمی است که انگار هر محله‌ی آن صحنه‌ای از آن فیلم است. بعضی صحنه‌ها جنایی است، بعضی عشقی، بعضی کمدی، بعضی اجتماعی و بعضی غیر قابل نمایش... تهران شبیه فیلمی است که هر وقت آدم آن را می‌بیند دلش می‌خواهد بزند زیر گریه اما همیشه از کسانی که دارند با او فیلم را تماشا می‌کنند، خجالت می‌کشد. 

 

یکی از سرگرمی های من حدس زدن درباره ی آدم هایی است که نمی شناسم. وقتی سوار مترو یا اتوبوس می شوم و خسته نیستم، به صورت آدم ها نگاه می کنم و محض سرگرمی برای هرکدام شان یک داستان می سازم( نگین : دقیقا کاری که من همیشه میکنم :دی ) 

 

هیچ نداشتن از کم داشتن بهتر است. وقتی کسی چیزی ندارد، آن را ندارد دیگر، اما وقتی کمی از آن را داشته باشد ظاهرن چیزی دارد اما در واقع ندارد. یعنی فکر می کند دارد اما ندارد. این بدتر از نداشتن است... کسی که هیچ نمی داند یا کسی که خیلی می داند، خوشبخت تر است از کسی که کمی می داند 

 

تهران در بعد از ظهر | مصطفی مستور

 

نام کتاب : تهران در بعد از ظهر  

نویسنده : مصطفی مستور   

چاپ چهارم ( البته چاپ دست من مال سال 89 هست ! )  

مجموعه داستان کوتاه ( 6 داستان )

نشر چشمه  

تعداد صفحات :  72

 

توضیح کتاب :  

با این وجود که جزو کتابهای نسبتا جدیدترِ آقای مستور هست شخصا خیلی باهاش ارتباط برقرار نکردم ! شاید انتظار بیشتر ی از این کتاب و از این نویسنده داشتم .  

سبک نویسندگی و مضامین و شیوه ی کتاب هم مثه بقیه کتاب ها بود . فقط تفاوتی که بود این بود که توی کتاب های دیگه ی این نویسنده اغلب موضوعات فلسفی و فکری و میخونید و با یک سری کنایه ها و استعاره ها گاهی حرف میزنه . اما توی این کتاب سبکش یکَم تغییر کرده و شاید واسه همین خیلی واسم جذاب نبود . چون همون طور که قبلا گفتم دیدگاه های عقیدتی خاصی رو که بیان میکنه بین استعاره هاش رو دوست دارم !

البته من این کتاب رو چند سال پیش خوندم . ولی امروز داشتم ورق میزدمشُ دیدم اینجا معرفیش نکردم :)   

 

قسمت هایی از کتاب :  

 

اشتباه اول من این بود که به تو اعتماد کردم . اشتباه دوم من این بود که عاشقت شدم . اشتباه سوم من این بود که فکر می کردم با تو خوشبخت می شم . اشتباه بعدی من این بود که تو رو صد بار بخشیدم . اشتباه هزارم من این بود که هیچ وقت خودم رو از پنجره پرت نکردم بیرون . هنوز هم دارم اشتباه می کنم که با تو حرف می زنم .

 

از آخرین داستان کتاب :  A هم زمان با B ( زنش ) و C ( معشوقه اش ) رابطه دارد و C از رابطه ی زناشویی A و B باخبر است . اگر B از ارتباط همسرش با C خبردار شود به احتمال 76 دردصد ترجیح می دهد به رغم آسیب شدید عاطفی ، هم چنان با A زندگی کند . ( احتمال 76 درصد بر اساس بررسی و تحلیل ریاضی یک جماعه ی آماری با 1100 نمونه به دست آمده است . ) . اگر جای A با B تغییر کند و مثلا B با مردی به نام D دوست شود ، مطلوب است محاسبه ی احتمال تصمیم A بر ادامه ی زندگی با B در صورت خبردار شدن او از رابطه ی همسرش با D .
جواب : 0.13 درصد یا 1 نفر از هر 763 نفر مرد .  

 

تا حالا بارها خودم را با قساوت تمام آزار داده ام. با قساوت تمام کشته ام؛ با بمب های کوچک و بزرگی که توی روحم جاسازی کرده ام. بمب هایی که وقتی منفجر شده اند تا مدت ها نمی توانسته ام از جایم تکان بخورم. با عشق های ناممکن و دوست داشتن های شدیدی که از همان اول می دانسته ام راه به جایی نمیبرند. تا حالا هزار بار از خودم پرسیده ام که وقتی نمی توانی تا آخر یک عشق بروی چرا عاشق میشوی!

آناتومیِ جامعه | پروفسور فرامرز رفیع پور

 

نام کتاب : آناتومیِ جامعه 

نویسنده : فرامرز رفیع پور  ( استاد جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی )

موضوع : جامعه شناسی  

انتشارات : شرکت سهامی انتشار  

تعداد صفحات : 582 

 

اصلا به چشم یه کتاب جامعه شناسی خشک یا غیرکاربردی بهش نگاه نشه  

کتاب فوق العاده نثر روونی داره و با کمترین اطلاعات در مورد جامعه شناسی میتونید کتاب رُ بخونیدُ به راحتی سطر به سطرش رُ متوجه بشید  

این کتاب واسه من توی ترم یک منبعِ یکی از درسای پایَم بود و اصلا حس نمیکردم دارم واسه امتحان درس میخونم . چون کتاب خیلی جذابیه  

مشکلات جامعه ایران رُ با مثال و تشریح بیان کرده ، مشکلات رفتاری عقیدتی و تعصبات و ریشه ی اینها و خیلی چیزای دیگه .وقتی میخونیدش حس میکنید دارید یه رمان جالب رو میخونید به خاطر ملموس بودن تک تک حرفای توی کتاب حتی بارها از تصاویر جالب و حتی کلماتُ مثال های زبانِ محاوره توی نوشته ها برای مثال آوردن   

 

به نظرم هر آدمی باید این کتاب رُ بخونه . به من که خیلی کمک کرد هم جامعم رو بیشتر بشناسم هم مردمم رُ و هم خودمُ . و بدونم ریشه ی خیلی چیزا چی میتونه باشه !  مثلا علت عملای زیاد زیبایی  

اگر تحقیق یا پژوهشی هم در این موارد دارید خیلی میتونه بهتون کمک کنه  

  

قسمتی از کتاب :  

گهلن به جا اشاره میکند که رفتار غریزی در رابطه معکوس است با شعور . یعنی هرچه شعور یک موجود بیشتر باشد ، رفتار غریزی او کمتر و میزان انعطاف پذیری رفتار او بیشتر میشود  ... با بالا بردن شعور انسان ها ، میتوان رفتار آنها را به طور درونی کنترل نمود ! ( توی کتاب در جایی دیگه هم میگن که غرایز انسان ها بیشتر شامل نیازهای جنسی میشود )  

 

× فک نمیکنم نیاز به توضیح باشه . حتما ربط غریزه ی ج.نسی رُ با شعور فهمیدید. یه روز یه آقایی که خیلی گیر داده بود که غریزه ی ج.نسی مردان قابل کنترل نیست همین جمله رُ براش آوردم تا بفهمه این حرف توهین به خودشُ امثال خودش هست  آقای رفیع پور توی کتابشون بارها گفتن غریزه حتی توی حیوانات با آموزش قابل کنترل هست . انسان که جای خود داره ! ) 

  

× قسمتی که راجع به غریزه ج.نسی صحبت کرده و علتش و پیامدهاش توی ایران فوق العاده جالب هست .انشاالله توی یه پست دیگه میذارمش:) 

از نیستان و ... دیگرستان | سید مهدی شجاعی

 

نام کتاب : از نیستان و ... دیگرستان 

نویسنده : سید مهدی شجاعی  

مجموعه داستان کوتاه  

تعداد صفحات 139  

انتشارات نیستان  

 

توضیحات کتاب :   

کتاب از 14 تا داستان کوتاه تشکیل شده .  اینکه یه نویسنده زبان استعاریش اینقدر قوی باشه واقعا جای تحسین داره ! مشکلاتُ زشتی ها و بدی ها و دغدغه ها رُ گاها به صورت استعاری صرف و گاهی هم به صورت بیان نیمه مستقیمُ نیمه استعاری تویِ کتاب میتونید ببینید . 

این اولین کتابی بود که از این نویسنده میخوندم . در واقع بعد خوندن این همه رمان های خارجی هوس خوندنِ یک کتاب ایرانی کرده بودم که فقط به این خاطر که قبلتر ها دوستی یکی از کتاب های این نویسنده رو بهم معرفی کرده بود تصمیم گرفتم یه کتاب کوتاه از این نویسنده بخونم تا اگه سبک کارش رُ پسندیدم بقیه کارهاش رُ هم در آینده بخونم .   

بعضی از داستان هاش مثلِ شازده یا مثلا طوقی از تاول واقعا به دلم نشست !  و بعضی از داستان هاش مثلِ افسانه هم به نظرم از لحاظ هسته ی داستانی ضعیف میومد و کلیشه ای بود . در کُل راضیم از خوندنش :دی

  

جملاتی از کتاب :  

  

- نا امنی ! نا امنی ! نا امنی ! هرجا که پا میگذاری اول به چشم هایت خیره میشوند و بعد قد و بالایت را بر انداز میکنند و سپی آشکارا فکر میکنند که چگونه می توانند دست به سوی هستی ات دراز کنند . / انگار نه آدم ، که لقمه ای هستی که در زمین راه می روی . انگار وسیله ای هستی که بی چون و چرا باید لذت دیگران را تامین کنی . 

 

- اگر چشمهایت را باز کنی تماماً روزنه میبینی .به تعداد آدم های روی زمین ، به سوی خدا روزنه وجود دارد . روزنه نه ، راه و شاهراه . اما اگر به دنبال روزنه ای با خلق میگردی ، نگرد ، به بن بست میرسی . ( از داستانِ شیرینِ من بمان ! )

 

- سن من و شما اقتضا نمیکند . می گویند در قدیم یک چیزی بوده به اسم "عقل" که خیلی از مردم داشته اند و از آن استفاده می کرده اند . حالا با این پیشرفت و تکنیک و تمدن جدید ، کمتر کسی را پیدا می کنید که از این وسیله ، استفاده کند . ( از داستانِ کارِ ناتمام )  

 

- ایستادگی اش از همان جایی شروع میشُد که دیگران می افتادند . ( از داستانِ کارِ ناتمام ) 

 

- پرسید : " چند سالته ؟ "  / گفتم : " اگر اجازه بدین میرم تو پانزده سال ." / و در دلم احساس خوشبختی کردم از اینکه آنقدر مودب شده ام که با اجاره بزرگترها رشد می کنم !  ( از داستان شازده )

 

جملاتی از کتابِ کافکا در کرانه | هاروکی موراکامی

  

 

-هرکس که عاشق بشود ، دنبالِ نیمه ی گمشده ی خودش می گردد . پس عاشق که به معشوقش فکر میکند ، غمگین میشود . مثل قدم گذاشتن در اتاقی است که از آنخاطرات خوشی داری و سال ها آن را ندیده باشی .

 

 - چرا صد ها و هزاران حتی میلیون ها مردم گرد می آیند و کمر به نابودی یکدیگر می بندند ؟ آیا جنگ ها را از خشم نسبت به یکدیگر شروع می کنند ؟ یا از ترس ؟ یا خشم و ترس دو روی یک سکه اند ؟  

 

 

-خاطرات از درون گرمت می کنند اما در عین حال دو پاره ات می کنند .

- من نمیتوانم با کسی کنار بیایم که به همه چیزم کار دارد .احساس نفس تنگی به من دست میدهد و همین دلتنگم می کند .پس میزنم به چاک .

- در مورد بتهوون میگه : آهنگساز کر مثل آشپزی است که حس چشایی خود را از دست داده باشد . یا قورباغه ای که پاهای پرده دارش از بین رفته باشد . یا راننده کامیونی که گواهینامه اش باطل شده باشد . این موضوع هرکسی را خلع سلاح میکند . اما بتهوون نگذاشت چنین چیزی اون را از پا درآورد . طبعا در اول کار کمی افسرده شد ، اما نگذاشت این بدبختی حریفش شود . این مشکل بود ؟ بیش از همیشه آهنگ ساخت و بهترین آثارش را در موسیقی نوشت .من این آدم را از ته دل تحسین میکنم .

پستِ مرتبط : معرفی کتابِ کافکا در کرانه