بی مسئله

معرفی کتاب، فیلم و دانلود آهنگ پیانو و بی کلام

بی مسئله

معرفی کتاب، فیلم و دانلود آهنگ پیانو و بی کلام

نمایشگاه کتاب تهران | ١٣٩٤

شاید بهتر بود منم یه لیست پیشنهادی برای نمایشگاه کتاب میذاشتم!

ولی واقعا فرصت نکردم این مدته که بخوام چنین کاری کنم

خودم هم بیشتر دنبال انتشاراتیای خاص بودم تا کتابای خاص! یه جورایی به جز دو سه تا کتاب کاملا بی هدف وارد نمایشگاه شدم

از بین انتشاراتیا انتشاراتی مورد علاقم نیماژ بود! چه قدر اونجا واستادم و چه قدر کتاب بهم معرفی شد و چه قد با یکی ازغرفه داراش کل کل نمودم:دی 

و در مورد نشر چشمه حرکتی ازشون دیدم که اصلا جالب نبود توی یه پست جدا حتما انتقادم رو خواهم گف ! 

در کل گویا امسال خلوت تر از سالای گذشته بوده

یه سری کتاب هم گرفتم که انشاالله بعد مطالعه معرفی خواهند شد:دی 

فک میکنم جذاب ترین کتابایی هم که گرفتم کتاب روانشناسی جادوی فکر بزرگ بود و دیوان شعر شمس لنگرودی که مدتها بود میخواستم بخرمش ولی موقعیت نمیشد! 

دیروز هم که اقای مصطفی مستور نویسنده ی مورد علاقم تشریف بردن برای دیدار با خواننده هاشون توی نمایشگاه که متاسفانه نتونستم برم:( 

ولی اصلا مکان برگزاری نمایشگاه و امکاناتش مناسب یه نمایشگاه بین الملی اونم کتاب نیست! هوای به شدت گرم و نبودن سیستم سرمایشی درست حسابی. راهروهای باریک و مرتب کردن غرفه ها بر اساس حروف الفبایی که حقیقتا حتی همون هم قروقاطی بود! امیدوارم یه روز برسه که نمایشگاه کتاب جای بهتر و با امکانات بهتری برگزار بشه 


بازی عروس و داماد | بلقیس سلیمانی


نام کتاب : بازی عروس و داماد

نویسنده: بلقیس سلیمانی

مجموعه داستان

چاپ دهم

نشر چشمه

تعداد صفحات : ١٠٢


توضیح کتاب:

این کتاب از ٦٣ داستان کوتاه تشکیل شده.

هر داستانش نهایتا یک و نیم صفحست.

از لحاظ بیانی و لحنش فوق العاده روان و دوس داشتنیه

اکثر داستان های کتاب در مورد مرگ بود !و بهتر بود اسم کتاب از بازی عروس و داماد به بازی مرگ تغییر نام میداد!:دی

توی همه ی داستان های کتاب چاشنی طنز وجود داشت و مسائل تلخ و زننده با یه طنز خیلی ظریف بیان شده بود که به نظرم جذابیت کتاب رو بیشتر میکرد. 

نکته ی مثبت دیگه در مورد کتاب تعلیقایی بود که توی داستان ها وجود داشت و به نظرم خلاقیت نویسنده رو میرسوند

کتابی که توصیش میکنم. هم واسه اونایی که علاقه یه داستان نویسی دارن میتونه شگردای خوبی یادشون بده و هم برای اونایی که خیلی وقت برای خوندن کتابای سنگین یا پر حجم رو ندارن یا خیلی اهل مطالعه نیستن حتی! چون همونطور که گفتم هر داستان کتاب نهایتا یک و نیم صفحست و میتونید تو وقتای کم هم مطالعه کنید کتاب رو:) 

و در نهایت ! داستان من و جوجه هم خیلی به دلم نشست :)



دلقـــــــــــک ... | خودَم نوشت :دی

میدانی !

گاهی وقت ها هَمـ میشود که از تو بیزار میشومـ ،

که سرمـ را میگیرَمـ بالا و ابرویَمـ را بالا میاندازَمـ و میگویَمـ به دَرَک!

نبودِ تو به دَرَک !

روزهای خاکستری مَن به دَرَک!

هم آغوشِ جدیدَت به دَرَک!

تمامِ این خاطره ها به دَرَک!

دیگر چه فرق میکنَد چه باشی و کجا باشی !

این روزها . . .

من دلقَکِ سازِ به دستِ کوچه ها شده امـ!

خودَمـ به جایِ تو ،

تمامِ رول هایَت را بازی میکُنَمـ!

سیگار را میگیرَمـ بینِ انگشتانَمـ و ادای سیگار کشیدنِ تو رو در می آوَرَمـ!

وقتی عصبانی بودی و من . از ترسِ چشمانِ تو نگاهَمـ را میگرفتمـ و خیره میشُدَمـ به دودهایِ پیاپی آن که از لبهایت بیرون میدادی!

بلند شدمـ! مثل تو راه رفتَمـ! با همان اخمِـ همیشگیت . . . و یک سیگار بینِ انگشتانَت!

میدانَمـ . . .

میدانَمـ اینجا بودی مثلِ همیشه یکی از آن خنده های از تهِ دلِت را تحویلَمـ میدادی و میگفتی : هی دختر! تو هنوز بزرگ نشده ای ؟

و من اخمـ میکردَمـ و گمـ میشدَمـ در آغوشت . . .

مثلِ بچه ها . . .

بَس است . . .

خودَت رولَت را بازی کن !

این بچه هیچ وَقت دلقَـــــــــــ ــــ ـــــــکِ خوبی نبوده

× نوشته ی خودمِ ... چون قرارِ بقیه نوشته هام چاپ شه ( شاید :| )نمیتونم بذارمشون اینجا . قبلا چند بار کارامُ کپی کردن متاسفانه . ولی این چون میدونم چاپش نمیکنن مُمَیِزی داره گذاشتمش :))

× تجربه ی واقعی نیست . یا الهام از یه موزیک بی کلام والتس از یان تیرسن هست

× مگه میشه غم داشته باشیُ دنیا تویِ بدترین قسمتش منجمد شده باشه و  سیکرت گاردن گوش بدیُ دست به قلم نبری ؟

منِ بدِ دوست داشتنی | امین منصوری

حالم خوب نیست

بی دلیل

هر نبود عاشقانه ای را

بهانه می کنم

که اشک هایم بی دلیل

سرازیر نشوند ،

مدت هاست

دل مغزم گرفته است

سرفه می کند ،گیج میرود ، می خارد

مدت هاست ، میان خالی زندگیم

جای خالی خودم را احساس میکنم .

اتفاق بود ، حواسم نبود و

میان این همه زندگی

دست خودم را ول کردم و

گم شدم ،

ولی شما ،

اگر جایی از این زندگی لعنتی

پسربچه ای را دید که

بی دلیل گریه می کرد

نصیحتش نکنید ، دلداریش ندهید

فقط بی مقدمه برایش

خاطره ای از نرفتن تعریف کنید و

اینقدر ادامه دهید تا

بی دلیل و بدون هیچ بهانه ای

حس بودن را احساس کند

همین

× حال روزای منِ این شعر ...

×این کتاب هم چاپ نشده

از صفحه ی شخصیشون برداشتم شعر رو ...