بی مسئله

معرفی کتاب، فیلم و دانلود آهنگ پیانو و بی کلام

بی مسئله

معرفی کتاب، فیلم و دانلود آهنگ پیانو و بی کلام

از کتابِ کاترین نوشته ی جین آستین

تویِ کتابِ کاترین نوشته ی جین آستین میگه :


باید خیلی دختر مغرورُ دنیا دیده ای باشی که بتونی جلویِ وسوسه ی خودتُ واسه رقصیدن با مردی که گفته تو زیباترین دخترِ این مهمانی هستی رو بگیری ! D:


جمله ی جالبی بود !

خوشمان آمد


پی نوشت :

حیف که ترجمه ی خوبی نداره و نمیتونَم خیلی با کتاب ارتباط برقرار کنَم!

از کتابِ بوفِ کور | صادق هدایت

-نمی‌خواهم احساسات حقیقی را زیر لفاف موهوم عشق و علاقه و الهیات پنهان بکنم چون هوزوارشن ادبی به دهنم مزه نمی‌کند.
-بارها به فکر مرگ و تجزیهٔ ذرات تنم افتاده بودم، بطوری که این فکر مرا نمی‌ترسانید برعکس آرزوی حقیقی می‌کردم که نیست و نابود بشوم، از تنها چیزی که می‌ترسیدم این بود که ذرات تنم در ذرات تن رجاله‌ها برود. این فکر برایم تحمل ناپذیر بود گاهی دلم می‌خواست بعد از مرگ دستهای دراز با انگشتان بلند حساسی داشتم تا همهٔ ذرات تن خودم را به دقت جمع‌آوری می‌کردم و دو دستی نگه می‌داشتم تا ذرات تن من که مال من هستند در تن رجاله‌ها نرود.
-تنها چیزی که از من دلجویی می‌کرد امید نیستی پس از مرگ بود. فکر زندگی دوباره مرا می‌ترسانید و خسته می‌کرد. من هنوز به این دنیایی که در آن زندگی می‌کردم انس نگرفته بودم، دنیای دیگر به چه درد من می‌خورد؟ حس می‌کردم که این دنیا برای من نبود، برای یک دسته آدمهای بی حیا، پررو، گدامنش، معلومات فروش چاروادار و چشم و دل گرسنه بود برای کسانی که به فراخور دنیا آفریده شده بودند و از زورمندان زمین و آسمان مثل سگ گرسنه جلو دکان قصابی که برای یک تکه لثه دم میجنبانید گدایی می‌کردند و تملق می‌گفتند.
-عشق چیست؟ برای همهٔ رجاله‌ها یک هرزگی، یک ولنگاری موقتی است. عشق رجاله‌ها را باید در تصنیفهای هرزه و فحشا و اصطلاحات رکیک که در عالم مستی و هشیاری تکرار می‌کنند پیدا کرد. مثل: دست خر تو لجن زدن و خاک تو سری کردن. ولی عشق نسبت به او برای من چیز دیگر بود.

-آیا سرتاسر زندگی یک قصه مضحک، یک متل باور نکردنی و احمقانه نیست؟ آیا من فسانه و قصه خودم را نمی‌نویسم؟ قصه فقط یک راه فرار برای آرزوهای ناکام است. آرزوهائی که بان نرسیده‌اند. آرزوهائی که هر مَتَل‌سازی مطابق روحیه محدود و موروثی خودش تصور کرده‌است.


× مرسی از دوستی که اینُ برام از کتابِ بوف کور گذاشت ...

نگران نباش | مهسا محب علی


نام کتاب : نگران نباش

نویسنده : مهسا محب علی

نشر چشمه

147 صفحه



برنده یِ دهمین دوره ی جایزه ی منتقدان و نویسندگان مطبوعات به عنوان بهترین رمانِ سال 1387

برنده ی جایزه ی بهترین رمان سال های 1387-1388 از بنیاد گلشیری


× من از کتابخونه گرفتمش و چاپ کتاب دستِ من 11 هست!


توضیحات :

رمان جالبیه . نحوه ی بیان داستان رو دوس داشتم

تنها مشکلی که دیدم بی سرُ ته بودنِ داستان بود که نظر شخصیمِ شاید !

در مورد یه دوره از زندگی تو تهران صحبت میکنه که تویِ اون زمین لرزه های شدید پشتِ سر هم میاد و اتفاقاتی که واسه مردم پیش میاد و تشویششون ...

کاراکتر اصلی داستان هم یه دختر معتاد به اسمِ "شادی " هست ...


یه پاراگراف از کتاب :

مردی کنارَم دو زانو نشسته و سجده میکند.اشک هایَش رویِ گونه ها سُر میخورَند ؛ دارد از تهِ تهِ تهِ دل عجزُ لابه میکنَد.حتما فکر میکند به خاطرِ گناهان اوست که زمین رقصَش گرفته . کاش من هم میتوانستَم فکر کنَم فقط به خاطرِ من است که زمین میلرزد ، فقط به خاطرِ من .


پی نوشت :

از این لینک (کلیک) میتونید در موردِ بقیه کتاب های این نویسنده و خودِ نویسنده بخونید .