بی مسئله

معرفی کتاب، فیلم و دانلود آهنگ پیانو و بی کلام

بی مسئله

معرفی کتاب، فیلم و دانلود آهنگ پیانو و بی کلام

محک

محک

پیدا کردن چیکا| میچ آلبوم



نام کتاب: پیدا کردن چیکا .( Finding China) یک  دختر کوچولو, یک زلزله و یک خونواده ای که ساخته شد

نام نویسنده: میچ آلبوم ( Mitch Albom)

مترجم: محمد جواد شیری

انتشارات: شمشاد

سال انتشار : ۱۳۹۸

تعداد صفحات: ۲۰۰ 


توضیح کتاب:

شاید شما هم قبلا میچ آلبوم رو با کتاب معروفش یعنی "سه شنبه ها به موری" شناخته باشید. کتابی که یکی از کتاب های معروف نیویوک تایمز بوده. "پیدا کردن چیکا" کتاب جدیدتری  از همین نویسنده هست.

رمان تجربه ی واقعی نویسنده کتاب  از درد و تجربش از مریضی و مرگ دختر خونودش "چیکا" هست. چیکا یک دختر حدودا پنج ساله اهل هایتی هست که مادرش رو از دست داده و توسط مادرخوندش به یتیم خونه ی برده میشه که میچ آلبوم اون رو بنیان گذاری کرده. بعد از مدتی چیکا مریض میشه و میچ آلبوم اون رو به آمریکا میبره.  میچ آلبوم از احساسات جدیدی که با اومدن چیکا تجربه کرده و احساس پدر خوانده بودنش میگه . میچ آلبوم صحبت هایی که با چیکا داره و احساساتش بعد از مریضی چیکا میگه. بیشتر کتاب رو توضیح نمیدم تا اسپویل نشه :)

من کتاب رو به زبان اصلی یعنی انگلیسی خوندم. اما دیدم در نشر شمشاد با ترجمه محمد جواد شیری به چاپ رسیده. برای همین اطلاعی از کیفیت و روان بودن ترجمه ندارم. 


قسمت هایی از کتاب:  ( ترجمه خودم هست. ببخشید اگه خوب نیس)

- چیکا!‌ ارشمندترین چیزی که میتونی به یه نفر بدی وقتت هست، چون هیچوقت نمیتونی اونو پس بگیری. وقتی راجع به پس گرفتن وقتت فکر نمیکنی، تو داری اونو با عشق میدی. 

- من به یک مسیله مهم رسیدم. اینکه امید خیلی مهمه. این برای کسانی مثل سربازانی که تو موقعیتهای مشکل گیر کردن اجباریه!‌ در مقابل هیچ دردی بدتر از ناامیدی نیست. من معتقدم این بدترین چیزیه که یه نفر ممکنه تجربش کنه.


از خودم:

من همیشه با بیان احساساتم و غمهام مشکل داشتم. یه روزایی شعر میگفتم و داستان و احساساتم و به صورت غیرمستقیم تو شعر و داستان بیان میکردم. اما وقتی دیگه ننوشتم تقریبا میشه گفت احساساتم و فقط با عصبانیت و پرخاش بروز میدم :))‌ اگر ادمی مثل من هستید قطع به یقین خوندن کتاب هایی مثل سه شنبه ها با موری یا پیدا کردن چیکا کمکتون میکنه که احساساتی که از بیانشون عاجزید رو از زبان یک نویسنده بخونید!‌ حداقل برای من کمک بزرگیه و حس خیلی خوبی داره :)‌  من وقتی مدتی پیش مادربزرگم و بعد هم دوست نزدیکم رو از دست دادم باز هم نتونستم احساساتم و با کلمات بیان کنم. بارها براشون حتی همینجا متنی نوشتم که منتشر کنم اما حس کردم اون چیزی که من دوست دارم نشون بدم توی کلماتم نیست!‌ یکی از دوستانم بهم پیشنهاد کرد دوباره کتاب سه شنبه ها با موری رو که قبلا خونده بودم بخونم. راستش برای خرید این کتاب به کتابفروشی رفتم و توی قفسه کتاب " پیدا کردن چیکا" رو دیدم. بعد خوندن کتاب میتونم بگم بعد مرگ مادربزرگ و دوستم بالاخره احساس کردم تونستم احساساتم رو به صورت ملموس حس کنم!‌ حس عصبانیت، حس گناه، حس تنهایی و از دست دادن چیزی که هیچوقت برنمیگرده. اخر کتاب که قسمت مرگ چیکا بود حس کردم یک بار بزرگ از رو دوشم برداشته شد. حس اینکه بالاخره کسی چیزی و به زبون اورد که من مدتها دوست داشتم به زبون بیارم اما نمیتونستم. دیدم دردم مشترکه با ادمای دیگه ای که عزیزی رو از دست دادن .

اگر شما هم عزیزی رو از دست دادید این مدته من هم به شما پیشنهاد میکنم حتما این کتاب و سه شنبه ها با موری هر دو نوشته ی میچ آلبوم رو بخونید، باهاش گریه کنید و بذارید یه نفر احساساتی رو که نمیتونید به زبون بیارید به جاتون به زبون بیاره :)



خاطرات خانه ی مردگان | داستایوفسکی



نام کتاب: خاطرات خانه ی مردگان

نویسنده: فیودور داستایوفسکی

مترجم: محمد جعفر محجوب

چاپ پنجم

انتشارات : جهان کلاسیک ادبیات

گوینده کتاب صوتی: بهروز رضوی


توضیح کتاب:

اول از همه باید اعتراف کنم من خیلی علاقه ای به ادبیات کلاسیک ندارم!‌ اما هر از چند گاهی خودم رو مجبور میکنم یکی از اثار کلاسیک رو بخونم ( چرا؟ چون برام مهمه از ژانرها و دوره های مختلف تاریخ کتاب بخونم!‌) . اما چیزی که من رو سوق داد به سمت خوندن این کتاب ( در واقع شنیدن کتاب!) صدای فوق العاده گیرای بهروز رضوی و موسیقی پس زمینه ی نسخه ی صوتی کتاب بود!‌ 

کتاب از زبان شخصیت اول داستان بیان میشد و گوینده به قدری زیبا کتاب رو میخوند که حس میکردی واقعا شخصیت اصلی داستانه که داره در مورد خودش و خاطراتش صحبت میکنه!‌

خانه مردگان  در واقع استعاره ای از زندان هست و شخصیت اصلی داستان یک فرد نجیب زاده  به اسم الکساندر پتروویچ در روسیه هست  که به دلیل به قتل رسوندن همسرش به ده سال حبس محکوم شده و دوره ی محکومیتش رو در این زندان میگذرونه. السکاندر از سختی ها و احساسات  و امیدها و آرزوهایی که خودش و دیگر زندانی ها تجربش کردن صحبت میکنه. جالبه بدونید خود داستایوفسکی هم به دلیل فعالیت علیه حکومت به چهار سال زندان محکوم شه بوده!‌ و خاطراتی که از زبون الکساندر پتروویچ تعریف میکنه در واقع حاصل احساسات و تجربیاتی هست که طی دوره ی محکومیتش تجربش کرده. 


اگر بخواید نظر شخصی خودم رو در مورد کتاب بدونید باید بگم راستش خیلی کتاب گیرایی برای من نبود. خاطرات و احساساتی که نویسنده ازش صحبت میکرد خیلی زیاد دور از درک من بود و نمیتونستم خیلی همزاد پنداری بکنم با نویسنده!‌ اما نوع بیان داستان قشنگ بود و اگر فکر میکنید خوندن خاطرات یک زندانی میتونه جذاب باشه احتمالا دوستش خواهید داشت. 


پی نوشت:

میتونید از این لینک (کلیک) کتاب رو با صدای بهروز رضوی در یوتیوب یا ازین لینک(کلیک) گوش بدید.  ( بچه ها نمیدونم لینک گذاشته شده قانونیه یا نه!‌ ولی چون چند تا وبسایت مرتبط با کتابخوانی معروف نسخه صوتی رو گذاشته بودن فکر میکنم قانونی باشه.)

روح گریان من | کیم هیون هی

نام کتاب: روح گریان من 

نویسنده: کیم هیون هی

مترجم: فرشاد رضایی

انتشارات: ققنوس

تعداد صفحات : ۲۳۹


توضیح کتاب:

این کتاب بر مبنای یک داستان واقعی از جاسوس زن کره ی شمالی هست که داخل یکی  از هواپیماهای کره جنوبی بمب میذاره و باعث مرگ تمام مسافران اون هواپیما میشه. کتاب از زبان خود این دختر گفته شده و همون طور که گفتم بر مبنای واقعیته. بعد خوندن این داستان خیلی چیزها در مورد کره شمالی و سیاستشون یاد میگیرید.  

داستان از کودکی های این خانوم شروع میشه و نشون میده چه عقایدی بهش تزریق میشده و چه اتفاقاتی براش افتاده که در نهایت جاسوس میشه و باعث مرگ اون همه آدم میشه. بعد اینکه چه طور به خودش میاد و به زندگی قبلیش نگاه میکنه. فوق العادست در یک کلمه!‌


جزو بهترین کتاب ها و تاثیرگذارترین کتاب هایی هست که تا به حال خوندم. این کتاب باعث تغییر شدید افکارم شد. زمانی که این کتاب رو میخوندم به قدری به نظرم صحنه ها و حرفها آشنا میومد ( با زندگی خودمون) که انگار از یه خواب عمیق بیدار شدم و گفتم واقعا چه طور نمیدیدم خیلی چیزا رو ؟! اواسط خوندن کتاب بودم که از شدت این همزاد پنداری و تغییر عقاید یه حمله شدید میگرنی داشتم :))))  میخوام بگم درین حد کتاب روم تاثیر گذاشت. یادم نمیاد تاثیر هیچ کتابی روی من تا این حد زیاد بوده باشه.

البته که ارزش خوندن داره و فکر میکنم هممون باید بخونیمش تا آگاه تر بشیم در مورد خیلی چیزا. 



پی نوشت:

۱) من کتاب رو از طریق نرم افزار فیدیبو خوندم. خوبی نرم افزار اینه که هم قانونیه و دانلود غیرقانونی انجام نمیدید و هم اینکه توی وقتهای مرده با گوشیتون میتونید کتاب بخونید. 

۲) کتاب جملات طلایی خیلی قشنگی داشت ولی همون طور که گفتم چون از طریق نرم افزار میخوندم نتونستم براتون جملاتش و جدا کنم.


پستچی ـ چیستا یثربی


نام کتاب : پستچی 

نویسنده: چیستا یثربی

انتشارات: قطره

چاپ دست من چاپ دوازدهم (۱۳۹۶) هست.


توضیح کتاب: 

داستان در مورد زندگی واقعی نویسنده ی کتاب ( چیستا یثربی )‌ هست و عشقی که از دوران نوجوانی تجربه میکنه و تا همیشه باهاش میمونه. 

چه قدر احساساتی که داخل کتاب بیان شده بود دوست داشتم. چه قدر قلم نویسنده رو دوست داشتم !‌ کتاب رو توصیه میکنم تا شما هم مثل من از خوندنش لذت ببرید .


قسمتی از کتاب:

می خواستم داد بزنم دوستت دارم. کودکانه بود. خودش می دانست. عشق اتفاقی است که دلت را بهاری می کند و بهار من به جان او هم ریخته بود. دستش را جلو آورد. گفت: دست بدیم؟ خنده ام گرفت. دست برای چی ؟ گفت: به هم قول بدیم هر اتفاقی که برای هرکدوم مون بیفته اون یکی باید زندگی کنه. جای هردومون ! مثل حرف محسن.

دستم را جلو بردم. جهان ایستاد. دستش گرم و سوزان بود. دست من سرد و لرزان. گریه ام گرفت. یعنی داشت می رفت؟ سرم را روی سینه اش گذاشتم. معذب بود. اما اشک من که روی پیراهنش ریخت یادش آمد که عاشق ترینش کنارش ایستاده و گریه می کند. حاضر بودم بمیرم اما سحر نرسد. دستش رو دور گردنم انداخت. گفت: ببینمت!‌

گفتم: باز میخوای خداحافظی کنی ؟ گفت: نه! و پیشانی ام را بوسید. سوختم. دستانش رو بوسیدم. گفت: نکن خاتون! گفتم: اسن دست ها نوازش کردن بلده. این دست ها ماشه کشیدن بلده. دستای پیک منه. اشک عشقش را ندیده بودم که دیدم. گفتم: برمیگردی میدونم!