نام کتاب : نگران نباش
نویسنده : مهسا محب علی
نشر چشمه
147 صفحه
برنده یِ دهمین دوره ی جایزه ی منتقدان و نویسندگان مطبوعات به عنوان بهترین رمانِ سال 1387
برنده ی جایزه ی بهترین رمان سال های 1387-1388 از بنیاد گلشیری
× من از کتابخونه گرفتمش و چاپ کتاب دستِ من 11 هست!
توضیحات :
رمان جالبیه . نحوه ی بیان داستان رو دوس داشتم
تنها مشکلی که دیدم بی سرُ ته بودنِ داستان بود که نظر شخصیمِ شاید !
در مورد یه دوره از زندگی تو تهران صحبت میکنه که تویِ اون زمین لرزه های شدید پشتِ سر هم میاد و اتفاقاتی که واسه مردم پیش میاد و تشویششون ...
کاراکتر اصلی داستان هم یه دختر معتاد به اسمِ "شادی " هست ...
یه پاراگراف از کتاب :
مردی کنارَم دو زانو نشسته و سجده میکند.اشک هایَش رویِ گونه ها سُر میخورَند ؛ دارد از تهِ تهِ تهِ دل عجزُ لابه میکنَد.حتما فکر میکند به خاطرِ گناهان اوست که زمین رقصَش گرفته . کاش من هم میتوانستَم فکر کنَم فقط به خاطرِ من است که زمین میلرزد ، فقط به خاطرِ من .
پی نوشت :
از این لینک (کلیک) میتونید در موردِ بقیه کتاب های این نویسنده و خودِ نویسنده بخونید .
دوست داشتم
مرسی :*
من بعید میدونم این کتاب جایزه بنیاد گلشیری رو گرفته باشه.چاپ ششم این کتاب که واسه سال89 هست رو من دارم و چیزی در این مورد ننوشته.اما جایزه مطبوعات و منتقدان درسته.
تقریبا هرکسی که این کتاب رو خونده به سردرگرمی در متن اشاره کرده
منم رو همین کتابی که خوندم نوشته بود سینا :-s
چاپ 11 هست کتابِ من . مالِ نشر چشمه
آره اتفاقا یکی دیگه هم که همزمان با من میخوند گفت که بی سرُ ته بوده :دی
منم این کتاب رو خوندم ، منم موافقم اخرش اصلا معلوم نبود درست و حسابی ..
اما دختره جسارت عجبی داشت اصلا از مرگ و زلزله نمی ترسید . یه جورایی لبه پرتگاه حرکت می کرد و سقوط براش اهیمتی نداشت .
اوهوووم :)
مرسی که نظرتُ گفتی زینب جان :*
آره دیگه معتادا این مدلین .
استاد پزشک قانونیم همیشه میگه معتادا درد رو حس نمیکنن ! دیگه مرگُ زندگی براشون مهم نیست . واسه همین به راحتی و به فجیع ترین نحوها خودکشی میکنن ; )
این کتاب خوندمش
نمیشه گفت که داستان خاصی رو دنبال میکنه یه دید ، یه منظره از زندگی یه گروه خاص رو نشون میده و به نظرم چیزی که باعث موفقیتش شده لحن و نوع نگارشش هستش
به قول یه نویسنده ایی ، این روزا حتما لازم نیست موضوع جدید داشته باشی مهم اینه که بتونی به روش جدید و جالبی بنویسی تا بتونی خواننده داشته باشی
میدونی آخه حتی اگه داستانِ خاصیُ دنبال نکنه باید یه هدفی تو داستان باشه
اما این هیچی نداشت . انگار یه تیکه از یه کتاب رو بریده بودن !
به نظرم این سبک به دردِ داستان کوتاه میخوره نه یه رمان ...
هرچند موافقم که نحوه ی بیانِش خیلی خوب بود
اما کتابی که این همه جایزه بهش میدَن باید از همه لحاظ کامل باشه . نگارش ، متن، محتوا ، یه آغازِ پایان خوبُ همه چی ...
اما این فقط نگارش خوب داشت
سلام نگین جونم
واااااااا ینمیدونی که چقدر خوشحالم با وبت آشنا شدم
آخه یه مدته دنبال معرفی کتاب میگردم
خوشحال میشم بیای وبم و یه اثری از خودت بذاری تا آدرستو گم نکنم آخه تازه امروز تو بلاگ اسکای به وب زدم که اگه سر بزنی دلیلشو متوجه میشی
مرسی خانومی
سلام عزیزم
مرسی لطف داری :ی
امیدوارم کتابایی که معرفی کردمُ دوس داشته باشی :)
باشه میام عزیز
به نظرم در عین بی هدفی داره یه هدفی رو دنبال میکنه.
این داستان داره بی هدفی گروهی از جوان ها رو نشون میده پس بی راه نیست اگه حس کنی در کل کتاب بی هدف هستش. شادی و دوستاش انگار به دنیا تعلق نداشتند و به طور ناگهانی افتادند توی این زندگی.آغاز زندگیشون از بین رفته و به درد نخورده و پایانی هم براش نمی تونند تصور کنند.
قصدم دفاع از این کتاب نیست ولی میشه از زاویه دیگه ایی بهش نگاه کرد
دو ، سه تا کتاب خوندم که جایزه گلشیری رو برنده شده بودند و فکر میکنم چیزی که توی اون ها مشترک بود اینه که همشون داشتن سعی میکردن یه سبک نو رو دنبال کنند و نگارش متفاوتی داشته باشند و بتونن یه داستان رو متفاوت روایت کنند خلاصه یه حرف نو برای گفتن داشته باشند
درسته
اما من خودم به شخصه از کتاب انتظار دارم که یا آغاز یا پایان یا حتی درون مایه ی هدف مندی داشته باشه
راستش من وقتی کتاب رو میخونَم بیشتر به این نگاه میکنم که وقتی کتاب رو بستم واقعا لذتی برام داشته ؟ یا مثلا چیزی به چیزایی که میدونستم اضافه کرده یا نه
متاسفانه این کتاب واسَم این کشش رو نداشت :(
ولی خب
نظرات متفاوته :*
چشمه هنوز خشکه؟
کدام چشمه ؟:دی
نشر چشمه... شنیدم خفتش کردن خفتچی ها
سالِ پیش هم شده بود :دی
جدید نیس که :دی