بعد از مدت ها معرفی کتاب دارم
توی این مدت کتاب خوندم هر چند کم ولی سعی کردم کتاب هایی رو بخونم و تموم کنم که خوب باشه و من دوست داشته باشمش برای همین تعداد کتاب های نیمه کارم زیاد شده ولی مهم نیست بالاخره نوبت اونا هم میرسه
و اما معرفی کتاب :
گریز دلپذیر
نویسنده : آنا گاوالدا
مترجم : الهام دارچینیان
کتاب درباره 4 تا خواهر و برادر هستش که هر کدام زندگی خودشان را دارند و به عروسی یکی از اقوام دعوت شده اند ولی بعد تصمیم میگرند که به جای عروسی یه خلوت چهار نفره داشته باشند و تجدید خاطره داشته باشند و اینطوری گریز دلپذیرشان شکل می گیرد
گریز دلپذیر داستانی نیست که آغاز و پایانش مهم و خاصی داشته باشه ولی روایت 24 ساعت این خواهر و برادرها پر از حرفای خواندنیه
کتاب رو وقتی خریدم که داشتم بی هدف بین قفسه های کتاب پرسه میزدم که یه خانم راهنما این کتاب رو بهم پیشنهاد داد
من این کتاب رو به شدت دوست داشتم چون خیلی دقیق و با جزییات احساسات و روابط خواهر و برادرها رو نقل کرده و من چون برادری دارم که به شدت برام عزیز هستش و پر از خاطرات کودکی هستیم و متاسفانه مدت زیادی هست که ندیدمش کتاب رو تماما درک کردم
برادرم حسین عزیزم مهربونم با خوندن این کتاب دلم بیشتر و بیشتر برات تنگ شد برا دیوونه بازیا چرت و پرت گفتنایی که برای دیگران بی مزه اس ولی خودمون ریسه میریم از خنده، انیمیشن دیدن،رفتن به شهر کتاب نیاوران و شهر شکلات شب عیدا بدون فکر به ترافیکش و ...
قسمت هایی از کتاب:
+ شاید بشود به حساب خستگی گذاشت اما به یک باره احساس درماندگی کزدم ، مهر و شفقتی ناگفتنی به خواهر و برادرانم جانم را لرزاند چیزی در درونم میگفت آخرین شیرینی های کودکی مان را مزه می کنیم
سی سال بود زندگی را برایم زیباتر می کردند ... بدوت آتها چه بر سرم می آمد؟ و زندگی سر انجام کی ما را از هم جدا میکرد؟
چون همین است.چون زمان آنان را که همدیگر را دوست دارند ار هم جدا می کند و هیچ چیز نمی پاید.
آنچه آن هنگام زندگی میکردیم و هر چهارتامان ار آن آگاه بودیم،این بود، چیزی شبیه یک روز مرخصی اضافی حین خدمت،کمی مهلت،فاصله بین دو پرانتز،یک لحظه لطافت چند ساعتی که از دیگران ربوده بودیم...
+می دانستیم در پای این قصر رو به ویرانی چند روز با هم بودن را زندگی می کردیم و ساعت دوباره از تنهایی پوست انداختن نزدیک می شد
که این تبانی، این مهربانی این عشق کمی نخراشیده باید آخر رو شود باید از بند رها شود مشت هایش را باز کند و بال و پر بگیرد.
بله این چهار خواهر و برادر ، این یک روح در چهار بدن ،نیز باید عروب که می شود هر یک راه خود را بروند