میدانی !
گاهی وقت ها هَمـ میشود که از تو بیزار میشومـ ،
که سرمـ را میگیرَمـ بالا و ابرویَمـ را بالا میاندازَمـ و میگویَمـ به دَرَک!
نبودِ تو به دَرَک !
روزهای خاکستری مَن به دَرَک!
هم آغوشِ جدیدَت به دَرَک!
تمامِ این خاطره ها به دَرَک!
دیگر چه فرق میکنَد چه باشی و کجا باشی !
این روزها . . .
من دلقَکِ سازِ به دستِ کوچه ها شده امـ!
خودَمـ به جایِ تو ،
تمامِ رول هایَت را بازی میکُنَمـ!
سیگار را میگیرَمـ بینِ انگشتانَمـ و ادای سیگار کشیدنِ تو رو در می آوَرَمـ!
وقتی عصبانی بودی و من . از ترسِ چشمانِ تو نگاهَمـ را میگرفتمـ و خیره میشُدَمـ به دودهایِ پیاپی آن که از لبهایت بیرون میدادی!
بلند شدمـ! مثل تو راه رفتَمـ! با همان اخمِـ همیشگیت . . . و یک سیگار بینِ انگشتانَت!
میدانَمـ . . .
میدانَمـ اینجا بودی مثلِ همیشه یکی از آن خنده های از تهِ دلِت را تحویلَمـ میدادی و میگفتی : هی دختر! تو هنوز بزرگ نشده ای ؟
و من اخمـ میکردَمـ و گمـ میشدَمـ در آغوشت . . .
مثلِ بچه ها . . .
بَس است . . .
خودَت رولَت را بازی کن !
این بچه هیچ وَقت دلقَـــــــــــ ــــ ـــــــکِ خوبی نبوده
× نوشته ی خودمِ ... چون قرارِ بقیه نوشته هام چاپ شه ( شاید :| )نمیتونم بذارمشون اینجا . قبلا چند بار کارامُ کپی کردن متاسفانه . ولی این چون میدونم چاپش نمیکنن مُمَیِزی داره گذاشتمش :))
× تجربه ی واقعی نیست . یا الهام از یه موزیک بی کلام والتس از یان تیرسن هست
× مگه میشه غم داشته باشیُ دنیا تویِ بدترین قسمتش منجمد شده باشه و سیکرت گاردن گوش بدیُ دست به قلم نبری ؟
از اینکه هنوز پابرجاست بلاگت خوشحالم... گرچه هنوز به خاطر وبلاگ قدیمت متأسفم.
مطلبت قشنگ بود
موفق باشی
مرسی :)
هوووم . البته اون جریان خیلی چیزا یادم داد
شاید ارزش اون تجربه ای که بهم اضافه شد از خیلی چیزا بیشتر بود
بازم ممنون لطف کردی