بی مسئله

معرفی کتاب، فیلم و دانلود آهنگ پیانو و بی کلام

بی مسئله

معرفی کتاب، فیلم و دانلود آهنگ پیانو و بی کلام

از عباس معروفی

اینُ آنا برام تویِ دنبالر گذاشت :X

خیلی قشنگ بود ...

براتون میذارم ادامه ی مطلب ... 


× راستی منم دارم کتابِ تماما مخصوصِ عباس معروفی رو میخونَم :)

قبلاً ها مرا هیچ‌جا

جا نگذاشته بودی؟
مثلاً نداشتی آب می‌خوردی
ماندم توی لیوان؟
یا نداشتی توتون می‌خریدی
روی میز فروشنده گم شدم؟
می‌شود مرا هیچ‌جا
جا نگذاری؟


نیاویزمت به آینه ماشینم؟
که تاب‌خوران در خیالم
بچرخی
مردم خیال کنند دیوانه‌ام
یا
دارم به دیدار تو می‌آیم؟
نگذارمت توی جیبم؟
که جای امن باشی
از سرما بلرزم
دنبالت بگردم
دست‌هام را بکنم توی جیبم؟
دلم بهانه می‌گیرد.

چشم‌هام را می‌بندم
که خدا فکر کند خوابم
می‌آیم توی بغلت
یا نه
از همان اول می‌آیم.
...
وقتی نگاه کرد
براش زبان در می‌آورم.

نوازش تنت با من!
همه جا را شیار می‌کنم
با سرانگشت
خسته و امیدوار
می‌نشینم بر سنگی که منم
دستی برای پرندگان تکان می‌دهم
و به احترام تو
کلاه از سر برمی‌دارم.
چقدر تنهایی کنار زمین
یاد تو می‌افتم.

من عشق توام
چیز دیگری نیستم
عاشق توام
هیچ چیز دیگری نیستم
نباشی
نیستم.

نه!
تو را با هیچ چیز عوض نمی‌کنم
حتا با زندگی.


اسمارتیزهای آبی را من خوردم
نارنجی‌هاش مال تو
شکلات‌های سبز را من باز کردم
نارنجی‌هاش برای تو
...
دیوارهای سنگی را من خراب کردم
خوبی‌های دنیا
کلیدی نارنجی‌ست
و من
پشت درهای چوبی خانه‌ام
به رنگ‌ دستت
نگاه می‌کنم:
سبز یا آبی؟

اینجور خوب است
که عاشقت باشم
یا
جور دیگری لباس بپوشم؟
سبز یا آبی؟
تو بگو.


حالا
همه‌اش کتاب
می‌بینم
تو نیستی
دستم به کتاب نمی‌رود
عشقبازی یادم می‌افتد.

ندارم تمام جاده‌ها را پیاده گز می‌کنم
پشت پنجره خوابت بگیرد
دلتنگ می‌شوی
یا کتاب می‌خوانی؟
پرواز هم مثل شنا
به جایی بند نیست
دستم را بگیر
تو را یاد بگیرم
بانوی من!


از شانه‌هات شروع کنم برسم به دست‌هات
یا از دست‌هات بروم بالا؟
یک وقت نگاهم نکنی!
دستپاچه می‌شوم
لب‌هات را می‌بوسم.

نوشته‌هات را
بزرگ می‌کنم
می‌چسبانم به آینه
که به جای خودم
تو لبخند بزنی.
من؟
من با صدای نفس کشیدنت هم
عاشقی می کنم
حتا اگر آرام و بی صدا
خودم را بگذارم در دست‌هات
و بروم
حتا وقتی از کنارت رد شوم
برای پرت نشدن حواست
بوی تنت را پُک بزنم...

...
این سه تا نقطه را برای تو گذاشته‌ام
عشق من!
همیشه اینها نشانه‌ی سانسور نیست،
هزار حرف و تصویر و خاطره
در آن خوابیده
مثل من که وقتی نگاهت کنم
سه نقطه بیش‌تر نمی‌بینم
تو
من
و خدا
که از دیوانگی سر به بیابان گذاشت

نظرات 1 + ارسال نظر
الهام00 شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:49 ب.ظ

سلام خوبی؟از وبلاگ آرا (تنهایی من)به اینجا رسیدم .خبری ازش نداری ؟؟

سلام عزیز.
نه متاسفانه
خیلی وقتِ خبر ندارم .
از همون موقع که خداحافظی کرد
(البته یکی از بچه ها گفت باهاش صحبت کرده و گویا داره از ایران میره و خیلی خوشحاله یا یه همچین چیزی ! ولی راستش من که باور نکردم )

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد