اسم کتاب " استخوان خوک و دست های جذامی " از یکی از سخنان حضرت علی گرفته شده . اگه کتاب رو بخونید یه قسمت از داستان بیانش می کنه .
یه قسمت از کتاب یه آدمی هست که یه خورده عقب مونده ی ذهنیه و همیشه حرفای عجیب میزنه و رفتارای عجیب نشون میده ...این حرفای عجیبش همش در مورد فلسفه و خداست یه تمثیل خیلی قشنگ در مورد خدا میزنه که براتون می نویسم . کتاب خیلی خیلی قشنگیه حتما بخونیدش ...
دانیال رو به گروه دانش آموزانی که با وسایل خونه درست کرده بود و براشون سخنرانی می کرد می کنه...
زل زد به اشیاء خاموش مقابلش . گفت :
" بروس شوارتز (عروسک گردان برجسته ی آمریکایی) . فکر نمی کنم اسمش تا حالا به گوش هیچ کدوم از شما بی شعور ها خورده باشه .ولی این اصلا مهم نیست .اون یکی از بهترین عروسک گردان های دنیاست.عروسک گردان ها معمولا وقت نمایش دستهاشون رو تویه دستکش مخفی می کنند تا تماشاچی اون ها رو نبینه و حواسش به نمایش باشه . بیشتر اونها از نخ و عصا و این جور چیزها استفاده می کنند، اما بروس شوارتز از این کارها نمیکنه.بروس دستهاش رو به شما نشون میده ، برای اینکه نمایش هاش اون قدر محشره که بعد از یکی دو ثانیه تماشاچی دست ها رو فراموش میکنه و محو بازی میشه .دست ها رو میبینه اما در واقع نمیبینه . می فهمید چی دارم میگم کله پوک ها ؟در واقع شما فقط رقص عروسک ها رو میبینید .بس که عالی می رقصند .اما نکته ی مهم ، نکته ی مهم ماجرا اینه ، یعنی من فکر می کنم اینه که اگه اون عروسک های شوارتز عقل و شعور داشتند ، اگه می تونستند حرف بزنند ، خیال می کردند نخی در کار نیست .این همون چیزیه که شما کله پوک های عوضی تا دم مرگ هم متوجهش نمیشید "
واسه فهمیدن منظور این تمثیل ما آدما رو بذارید جای اون عروسکای بروس شوارتز و اون عروسک گردان مشهور رو خدا در نظر بگیرید ...
نام کتاب : سال های بی کسی
نویسنده : مریم جعفری
امیدوارم به نویسنده کتاب توهین نشه! ولی به نظر من کتاب هیچ ایده ی جدیدی نداشت و حتی تقلید شده از رمان های خارجی بود!
تویه سایت نود و هشتیا هم که خواننده ها کتاب رو نقد کرده بودن اکثرا گفته بودن که کتاب کاملا تقلیدی هست . یه نفر هم گفت دیالوگهای کتاب کپی شده از کتاب غرور و تعصب هست!
خودم کتاب غرور و تعصب رو نخوندم که بخوام نظری بدم ولی خب نظر اون خواننده بود بالاخره!
کتاب در مورد یک دختر بود که خونواده ی سنتی داشت و عاشق پسری میشه که خونوادش طردش کردن . ولی در نهایت با اون پسر ازدواج میکنه و اون هم طرد میشه. و وقتی همه میفهمن اون پسر آدم خوبیه و اون هم واسه عذرخواهی پیشقدم میشه در نهایت خونواده های دو طرف این دختر و اون آقا رو قبول میکنن و در واقع دیگه مطرود نیستن .
ولی بعد از مدتی این دختر عاشق یه نفر دیگه میشه و ...
این دفعه دوست ندارم از قصه بگم ...دوست دارم تمام حرفامو تو چند کلمه خلاصه کنم.چون اینقدر معنی داستان به نظرم عمیق و زیبا میومد که دلم نمیاد وقتی هنوز خیلی خوب درکش نکردم برداشته خاصی ازش داشته باشم...
تویه کتاب یه غمه خاص بود...یه غمه بزرگ...انگار وقتی کتاب رو میخوندم تویه یه " چاه عمیق" فرو میرفتم که تاریک و سرد بود ...
همه چیه کتاب فقط یه چیزو میگفت " تنهایی..."
افسانه
کوهی
کتاب زایمان بدون درد
مرد مست تویه کافه
شیشه های سبز مشروب
دانیال
سوال
خودکشی
مرگ
کت کهنه
تاجی خشگله
قدیسه
سرگیجه
قبر
عشق
کوه غصه
چاه عمیق
کشتار
و ...
من گنجشک نیستم...
بعد از این فکر کردن روی تک تک این کلمات برام معنی داره ...
این آهنگ فوق العاده است . توصیه میکنم حتما دانلودش کنید چون واقعا محشره!
کتاب در مورد یک جراحِ آلمانی هست که اواخرِ عمرش دیوانه میشه .
زائر بروخ یک جراح نابغه بود که پایه گذارِ اکثرِ جراحی ها هست . از روش های خاص برای جراحی قلب گرفته تا جراحی های زیبایی حتی .
و بر خلاف بقیه پزشکان که توی یه رشته ی خاص تبحر داشتن بروخ توی تمامِ جراحی ها و رشته ها سرآمد بود . و عمل هاش همیشه موفقیت آمیز بود . به قدری احترام و اجر و قرب توی آلمان داشت که حتی وقتی خود هیتلر شخصا پیشش رفت عادی باهاش برخورد کرد . به حزب نازی هم نپیوست با این وجود به خاطر اون شخصیت بزرگی که داشت نمیتونستن باهاش مثه بقیه رفتار کنن .
هرچند کتاب یک کتاب پزشکی نیست . ولی نویسنده توش اطلاعات پزشکی رو هم آورده تا مسائل بهتر تفهمیم میشه . و این باعث میشه اطلاعات عمومیمون هم بالا بره .
توی کتاب در مورد دکتر حجازی که چند سال توی آلمان دستیار دکتر بروخ بود گفته شده .
جالبه بدونید این جراح مثلا جراح جورج پنجم (پادشاه انگلستان ) هم بوده . و همچنین جراح پادشاه اون زمان ایران .
به نظرم به خصوص واسه دانشجوهای پزشکی میتونه کتاب خیلی جالبی باشه .
واسه شخص من یه خورده خسته کننده بود . اونم به خاطر اطلاعات پزشکی زیادی که بین زندگینامه جراح می آورد . که البته واسه خیلی ها هم این نوع نوشتن میتونه جذاب باشه .
کتاب رو واسه دوست داران پزشکی یا اونایی که به بیوگرافی علاقه دارن توصیه میکنم .
یه جمله از کتاب که خیلی به دلم نشست :
وقتی ما در باطن نسبت به کسی حسد میورزیم ، چه این حقیقت را بدانیم چه ندانیم،اعتراف مینماییم که او برتر از ماست !