21 سال پیش در چنین روزی
خدا یکی از فرشته هایِ مهربونش و تَخخخ انداخ از اون بالا رو زمین !
بعدِش سالم موندش و طوریش نشد اصن
اون وَخ منم چون خیلی دختر خوب و مهربونیم () ! خدا در زندگیِ من قرارِش داد تا دوسَم بشه (اصنم مغرور نیستما ! )
خلاصه شد دوسِ مهربونِ خودَم
هیچی دیگه !
سرِ کلاسا همش با هم حرف میزدیم! کتاب میخوندیم ! حالا یکمم درس گوش میدادیم !
با هم میرفتیم مثلا نمایشگاهِ کتاب ! میرفتیم آیس پک میخوردیم!
(فک کنم دارم از بحث تولد خارج میشم یکم قضیه رو شخصی میکنم )
هیچی دیگه خواستَم بگم نسرین !تولدت مبارک عزیزِ دلَم
× کلی دنبالِ شعرِ خشگل گشتم برات بذارم دیدم همش عاشخونَس دیگه بی خیال شدم